آقای خامنه ای پایت را از روی گلوی ایران بردار!
در ظاهر امر همه ما ایران را دوست داریم. اما چرا برای نگهداری و رشد و ارتقا آن شیوه های گوناگون و متضاد به کار می بریم؟ خانه خراب کن های چهار دهه نیز ايران را دوست دارند؟! دست کم خودشان این را می گویند. اما کارنامه چهار دهه، دیگر، همه رویا ها و آرمان های یک ملت را از سرمان بیرون پرانده است. خفگی ناشی از فشار ولایت فقیه دست کم در دهه اخیر به اوج رسیده است. گروه های بزرگی از ایرانیان در زیر فشار زانوان دیکتاتور دیگر نه تنها نمی توانند زنده بمانند که امیدی برای آینده فرزندانشان نیز ندارند. آرمان پردازی و آزادگی پیشکش دیکتاتور.
رویاها و آرمان های یک ملت مانند ایران برای چهار دهه دیگر وجود ندارد و تنها کابوس تباهی و فروپاشي پیش روی همه ماست. کابوسی که حتی به اندازه تامین مایحتاج اولیه سقوط کرده است. آخوندی که زمانی دنیا و آخرت ملت را می توانست در ظاهر به هم گره بزند، امروز کابوس یک ملت است. اینکه چطور ما برقراری دموکراسی و عدالت اجتماعی و کشور داری و اقتصاد را در یکی از پیچیده ترین دوره های تاریخ بشر به اینان یعنی آخوندها واگذار کرده ایم، عجیب، نابخشودنی و ترسناک است.
باید باور کنیم به اندازه خودشان در فساد حال و حاضر شریک هستیم. باور کنیم خود گرگ خویش هستیم و فرزندان مام میهن، ایران را برای آینده ای نامعلوم می درند.
پس از آن اجازه دادیم همه ابزار های دموکراسی را نیز از ما بگیرند. مطبوعات و روزنامه ها، مجلس، صندوق های رای و...
حکومت مبتنی بر «رأیگیری»، «اکثریّت» و «نمایندگان منتخب» صرفاً میتوانند به عنوان سه نمادِ عمومی از دموکراسی به شمار آیند و این سه نماد که ملت ها برایشان سالها جنگیده اند به دیکتاتور واگذار شد.
نظارت یک دسته یا یک باند بر فرآیند گزینش نامزدهای انتخاباتی، کل انتخابات را از مرزهای دموکراسی خارج میکند. امر حیاتی برای دموکراسی این است که مسائل و نامزدها چگونه انتخاب و چطور برای رأیگیری به مردم عرضه میشوند. اگر حاکمیّت به آنچه در برگههای رأی نوشته میشود نظارت داشته باشد، دموکراسی نیست.» همچنین هر اکثریّتی نمیتواند ارادهای دموکراتیک به شمار آید. اگر اکثریّت، اقلیّت را زیر یوغِ مطلقِ خویش درآورد و افراد مجبور باشند برای احساس آزادی به اکثریّت بپیوندند، آزادی قربانی شده و حکومتِ اکثریّت بدل به حکومتِ توده گردیده است که آشکارا نوعی استبداد به شمار میرود. همچنین ممکن است نمایندگان منتخب، برگزیدهی فرآیندی معیوب باشند که با جانبداریِ ارادهای خاص و ویژه مستقر شدهاند و آنگاه است که ایشان دیگر به نمایندگی از مردم عمل نخواهند کرد. یکی از ارکان حکومتهای پوپولیستی نیز «حکومت مبتنی بر نمایندگی» است تا با «ادّعای انحصاری نمایندگی مردم» به فساد و مریدپروری گسترده و ربودن تشکیلات دولتی و سرکوبِ نظاممند جامعهی مدنی بپردازند.(مقاله سعید رضا دوست در کلمه)
باید بدانیم دیکتاتورها تا آخرین لحظه نیز خود را برحق می دانند. به دلیل سال ها و یا حتی ده ها ساختار و بافت اجتماعی شکل گرفته در دوران دیکتاتور، جامعه نخواهد توانست برای مدت ها پس از سقوط ایشان نه تنها آرمانی به نظر برسد بلکه سردرگم و آشفته شود. آشفتگی خطرناک،تب و هذیانی گاه کشنده.از فساد درازمدت هیچ بیماری به یکباره جان سالم بدر نمی برد. باید تلاش کنیم دیکتاتوری دست به دست نشود و تغییر شکلش ما را فریب ندهد. در زیر زانوان دیکتاتور، بدون مطبوعات و صندوق رای، بدون حزب و قوای مستقل، ایران نمی تواند نفس بکشد. خامنه ای و سپاه و قوای فاسد، زانو بر گردن ایران و ایرانی گذاشته اند. دیکتاتور زانویت را بردار بگذار نفس بکشم.!.
نظرات
ارسال یک نظر