از شاه تا خامنه ای، از تاج تا عمامه، از ولی فقیه تا دیکتاتور!
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و سپس انتخابات ایران.آنچه مسلم است با همه انتظارات و ترس ها و امیدها هیچکدام از این دو انتخابات نمی تواند تغییری در وضعیت ایران ایجاد کند. تحریم های ایران در هر دو حزب آمریکا وکنگره آنقدر طرفدار و پیگیر دارد که بایدن نیز پس از انتخاب شدن این تحریم ها را پایان نمی دهد. سوای آنکه دست یابی به توافق زمان بر و دور به نظر می رسد و لغو یکباره تحریم ها نیز همانند برجام به آسانی نخواهد بود. رئیس جمهور بعدی ایران نیز نمی تواند چنین وعده ای بدهد. در کنار این دو عامل به ظاهر مهم، عامل دیگر علاقه به نقشی ست که در آن هستیم. تحریم ها در داخل به اندازه خارج طرفدار دارند. سال ها ست عاشق این بازی هستیم. بسیاری از کشورها به ویژه همسایگان ما از این سفره بهره مند شده اند و دوست ندارند مهم ترین نقش این بازی را حذف کنند. ساختار قدرت در ایران هر شکلی از دموکراسی را با همه ابزارهایش، کله پا کرده است. راس امور مجلس را به پایین ترین و پست ترین ساختارها بدل کرده است. دست چینی از رندان که در میان خود نیز در امان نیستند و سریکدیگر را تنها برای همکاری موقت، در غارتی دیگر از بدن قطع نمی کنند. دیگر رندان و غارتگران پراکنده در سایر سازمان ها نیز مهیای چپاول ند. مراجع دینی مفت خور جرات گفتن کلمه ای بر ضد ولایت خودساخته فقیه ندارند و جیره و مواجب شان را می گیرند و دعا میکنند. دعا به جان رهبر هذیان گویی که چند هفته ای ست در برابر فروپاشی اقتصاد ایران سکوت کرده است. گوسفندانش در مرتع ایران زمین چریده اند و آنقدر پروار شده اند که از پنجره هر هتلی نمی توان به بیرون پرت شان کرد. از نمایش بی رونق و غیرقابل باور فساد ستیزی تا دستورهای نمایشی یک رئیس جمهور، از ادعای مدیریت جهان تا درماندگی به کنترل و برنامه ریزی برای ساده ترین امور، از دست یابی به برترین تکنولوژیها تا ناتوانی از ساخت ساده ترین ها ، از موشک تا پوشک، از شاه تا خامنه ای، از عمامه تا تاج، از ولی فقیه تا دیکتاتور... مرزی ست به باریکی مو. مرزهایی که چهار دهه از میان رفت. این بیمار باید بمیرد و از صحنه نمایش خارج شود. سقوط روزمره ارزش پول ملی و گرانی همه اقلام و نیازمندیهای مردم تا کجا باید ادامه یابد پرسشی که رهبر دشمن دوست، پاسخی برای آن ندارد. پاسخی برای فقر و بی ثباتی سرزمین تاراج زده ایران نخواهد داشت.
بدانید که وضع زندگی مردم خوب نیست. سفره آنها هر روز کوچکتر از قبل میشود. برخی حتی سفره ندارند چه برسد به اینکه کوچکتر شود یا بزرگتر.بدانید که این روزها شرمندگی بخشی از زندگی سرپرستان خانوادههای ایرانی شده است. شرمنده از این که نمیتوانند برای عزیزانشان کاری کنند. شرمنده از اینکه دستشان خالی است و خرما بر نخیل.
نظرات
ارسال یک نظر