تصمیم عجیب 1979 جیمی کارتر برای پذیرش شاه در ایالات متحده!
امریکن دیپلماسی:هنگامی که سفارت ایالات متحده در تهران، در صبح روز 22 اکتبر 1979 شروع به کار کرد، یک تلگراف از ایستگاه آژانس اطلاعات مرکزی از مقر سیا در ویرجینیا رسید. در این تلگراف آمده بود که رئیس جمهور کارتر روز گذشته تصمیم گرفته است که محمدرضا پهلوی، شاه سابق ایران، را برای درمان پزشکی ، وارد ایالات متحده کند. از منظر کارمندان سفارت، این بدترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد، از دو جهت: نخست آنکه این تصمیم ،پیشرفت اندک در بهبود روابط ایالات متحده با ایران را خنثی میکرد. و امنیت همه آمریکایی ها در ایران را به خطر می انداخت. کارکنان سفارت متحیر شدند. در تابستان گذشته به واشنگتن در مورد خطرات مختلف و مرتبط با چنین تصمیمی هشدار داده شده بود. حتی به برخی از مقامات ارشد واشنگتن گفته شد که عواقب پذیرش شاه در ایالات متحده آمریکا چه خواهد بود. له نظر واضح میامد که هیچ کس اجازه چنین چیزی را نخواهد داد. در شرایطی که روابط ایران با ایالات متحده هنوز ثبات ندارد، و با بی اعتمادی شدید و فزاینده ای نسبت به ایالات متحده که در دولت «انقلابی» جدید ایران رخنه کرده است روبروست ، رئیس جمهور کارتر تصمیم گرفته بود به شاه اجازه ورود به ایالات متحده را بدهد . این امر از نظر سفارت باورنکردنی بود.
یعنی جای دیگری نبود که او بتواند برود؟ آیا ایالات متحده تنها کشور جهان بود که امکانات پزشکی کافی برای معالجه شاه داشت؟ آیا بیماری شاه در آن مقطع واقعاً تهدید کننده بود؟ چرا رئیس جمهور به جای تکیه بر قضاوت پزشکی که توسط یک شهروند خصوصی با یک دستور کار سیاسی خاص کار می کند، بر یک نظر پزشکی بی طرفانه دوم بر اساس معاینه فیزیکی و آزمایش اصرار نکرد؟ چرا کارتر به ظاهر برخلاف قضاوت خودش با پذیرش شاه در ایالات متحده موافقت کرد؟ چرا هنری کیسینجر، دیوید راکفلر و جان مککلوی اینقدر اصرار به پذیرش شاه داشتند؟ چرا این سه نفر که هیچ مسئولیتی در قبال سیاست گذاری و اجرای سیاست نداشتند، برای تصمیمی که چنین عواقب ناگواری برای آمریکا به همراه داشت، فشار آوردند؟عواقبی که برای همه آشکار بود. در نهایت، اگر ضروری بود که شاه اجازه ورود به ایالات متحده را داشته باشد، چرا دلایل آن به طور علنی بیان نشد؟ این مسائل نیاز به توضیح دارد، چرا که این تصمیم نامطمئن، به یکی از بحث برانگیزترین تصمیمات سیاست خارجی پس از جنگ جهانی دوم بدل شد.
شاه ایران، محمدرضا پهلوی، که عنوان کاملش «شاه شاهان و نور آریاییها» بود، از زمانی که در سال 1953 توسط سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا و با یک کودتا به تخت طاووس بازگردانده شد، متحد سرسخت ایالات متحده محسوب میشد. در نهایت در پاسخ به درخواست کمک دولت بریتانیا، رئیس جمهور دوایت دی. آیزنهاور به سیا دستور داد تا از ایرانیان، به ویژه افسران نظامی، مخالف رژیم نخست وزیر محمد مصدق، حمایت مالی کند. پس از سه روز آشفتگی سیاسی در اواسط مرداد، مصدق توسط ارتش ،حصر خانگی شد و شاه که به ایتالیا گریخته بود، برای از سرگیری کنترل دولت و کشور به تهران بازگشت. در سالهای بعد، شاه با شکل گیری روابطی عمیقتر که برای منافع آمریکا و جهان حیاتی بود، به ایالات متحده نزدیکتر شد.
به ویژه در این اتحاد، پستهای شنود اطلاعاتی سیگنالهای تاکسمن در کوههای البرز در شمال تهران مهم بودند. این پست های شنود خط دید الکترونیکی واضحی از محدوده آزمایش موشکهای قارهپیما را پوشش میدادند. اطلاعات این سایتها نه تنها به ایالات متحده و متحدان غربیاش اجازه داد تا تحولات مهم در نیروهای موشکی استراتژیک شوروی را دنبال کنند، بلکه دیرتر ،اطلاعات ضروری برای راستیآزمایی توافقنامههای کنترل تسلیحات با مسکو را امکان پذیر می کرد. شاه همچنین با دیدگاه غرب در مورد خاورمیانه باثباتی را که ایران در آن نقش مسلط را ایفا خواهد کرد، هم عقیده بود.....
اما خدمتگزاری شاه به عنوان پلیس خاورمیانه مستلزم سرمایه گذاری هنگفتی در تجهیزات نظامی مدرن بود. در کنار چنین سرمایه گذاری هنگفتی، نیاز به تعداد زیادی از تکنسین ها و مربیان آمریکایی برای پشتیبانی از تجهیزات بسیار پیشرفته برای ارتشی ناپیوسته و کم سواد بود. تضادها به ویپزه تضادهای فرهنگی در میان عموم مردم ایران ظاهر شد. در عین حال نارضایتی از میزان درآمدهای نفتی ایران که به ایالات متحده و کشورهای اروپایی سرازیر میشد، به طور همزمان باعث برانگیختن خشم بر علیه غرب شد. همزمان، رژیم شاه به طور فزاینده و فاحشی رو به فساد رفت. برای مقابله با نارضایتی فزاینده، شاه به نیروهای امنیتی خود فرصت داد تا مخالفان را دستگیر کنند. مسائل جدی درباره حقوق بشر به میان آمد و رژیم ایران را از شهروندان خود فاصله گرفت.....
نظرات
ارسال یک نظر