آیا دموکراسی، امپراتوری ایران را نابود می کند؟
نشنال اینترست:اگرچه ایران از زمان انقلاب مشروطه در 1905 تلاش کرده تا به سمت دموکراسی حرکت کند، اما هرگونه پیشرفت واقعی به جلو با مخالفت های پایان ناپذیر مواجه شده است . این مقاومت ها اغلب از سوی زمینداران با نفوذ، محافل محافظه کار، روحانیون سنتی شیعه و سایر نیروهای مهم اجتماعی سرچشمه می گیرد. واقعیت ناخوشایند این است که علیرغم اینکه یک قرن از آن تحول می گذرد، گروه های بی شماری از جمله تعداد زیادی از شخصیت های قومی و احزاب سیاسی وجود دارند که تمایل خود را برای دست کشیدن از چشم انداز دموکراسی در ازای حفظ دموکراسی معاصر نشان داده اند. به ایران امروز به عنوان جانشین امپراتوری پارس قدیم نگاه می شود .
مقامات ایرانی بارها و بارها اعلام کرده اند که آخرین نگهبانان امپراتوری ایران هستند و سرنوشت ایران با سرنوشت جمهوری اسلامی در هم آمیخته است. در جریان اعتراضات ضد رژیم در نوامبر 2018، رژیم ایران تا آنجا پیش رفت که به مردم هشدار داد که نیازی به اعتراض نیست.اعتراضات سبب فروپاشی کشور میشود و به دشمنان خارجی این امکان میدهد که ایران را به سوریه دیگری بدل کنند.
اگرچه عجیب به نظر می رسد، این انگیزه برای حفظ ساختارهای اجتماعی سنتی فراتر از شکاف های سیاسی معاصر است. نیروهای مختلف اپوزیسیون نیز نظرات مشابهی دارند:طبق گزارش رویترز، بیش از 1500 معترض در این اعتراضات کشته شدند. زمانی که اعتراضات سال 2019 در ایران به سطح بیسابقه و نگرانکنندهای رسید نهضت آزادی ایران هشدار داد که «فروپاشی ایران قریبالوقوع است. این ابراز نگرانی مبنی بر همزمانی سقوط رژیم با فروپاشی ایران بیان شد. برخی از ناسیونالیستهای سکولار قومی فارس، مانند سیاستمدار دگراندیش و وزیر سابق اطلاعات و گردشگری در زمان شاه ایران، داریوش همایون، به وضوح نشان دادهاند که مایل به دست گرفتن سلاح و ایستادن در کنار رژیم اسلامی کنونی هستند. روشی که برای کنار هم نگه داشتن امپراتوری ایران لازم است. موضوع به اندازهای جدی است که برندا شافر، محققی که در مورد ایران و گروههای قومی آن تحقیق می کند، ادعا کرده که «ایران با معمای دموکراسی مواجه است: در کشورهای چند قومی ،اقلیتی بر اکثریت غالب است، دموکراسی مستلزم خطر فروپاشی امپراتوری ست.
تعداد قابلتوجهی از ایرانیان، از جمله اعضای رژیم سابق شاه که پس از انقلاب سال ۱۹۷۹ از کشور گریختند , از ایده یک امپراتوری نوین ایرانی به بهای انکار حقوق بشر از سوی سپاه قدس سپاه حمایت می کنند.این گروه از فرمانده کشته شده یعنی قاسم تجلیل نیز میکنند . با توجه به گزارش واشنگتنپست , اردشیر زاهدی, آخرین سفیر ایران در آمریکا و داماد سابق شاه , " گاهی از رژیم جدید دفاع می کرد و از برنامه هستهای کشور دفاع کرده و قاسم سلیمانی را تحسین می کرد......
رژیم ایران هم از این وضعیت پیچیده و هم از تمایل، به ویژه در میان ایرانیان، برای حفظ «امپراتوری» و حکومت بر اقوام غیر فارس در ایران و حتی فراتر از آن به خوبی آگاه است. این ایدئولوژی توسعه طلبانه که معمولاً ایرانشهر نامیده می شود، اغلب توسط رژیم برای توجیه ماجراجویی نظامی خود در خارج از کشور و سرکوب صداهای مخالف داخلی، به ویژه در میان گروه های قومی غیر فارس، که دلایل قوی تری برای ایستادن در برابر دموکراسی دارند، مورد بهره برداری قرار می گیرد.
چرا بسیاری از قومیتگرایان سکولار از رژیم آخوندی کنونی ایران حمایت میکنند؟ پاسخ صادقانه این است که آنها به شدت نگران دورنمای تجزیه ایران به دلیل نابرابری های عمیق قومی در داخل کشور هستند. با این حال، از قضا، ناسیونالیست های فارس این ترس را هنگام در میان گذاشتن نظرات خود با کارشناسان غربی پنهان می کنند. به عنوان مثال، مایکل روبین، محقق AEI را در نظر بگیرید، که همان استدلال پارسیهای قومی را در نوشتههای خود تکرار کرده است - از جمله در مقاله اخیر با عنوان نسبتاً واضح: «ایران مانند اتیوپی در خطوط قومی شکسته نخواهد شد»......
با این حال، روبین را واقعاً نمی توان سرزنش کرد. او، مانند بسیاری دیگر از تحلیلگران، سیاست گذاران و اندیشکده های آمریکایی ، به اندازه کافی با تفاوت های ظریف و پویایی داخلی ایران آشنا نیست و سرچشمه اگاهی هایش در مورد ایران را از همان ملی گرایان قومی فارس می گیرد. گروهی که دلایل زیادی برای ارائه دیدگاهی تحریف شده و مغرضانه در مورد ترکیب قومی پیچیده کشور و پیامدهای آن برای آینده دارند.
این را در نظر بگیرید: به دلیل نابرابری های قومی در داخل ایران، فارس ها عموماً مرفه تر، تحصیلات بهتر و سازماندهی بهتری دارند. در نتیجه، این گروه در خارج از کشور، دانشگاه ها، رسانه ها و اتاق های فکر ایرانی حضور کامل دارند. برای مثال، روزنامهنگاران و اندیشکدههای ایرانی آمریکایی که فعالیتهای تحقیقاتی مرتبط با ایران را در اندیشکدهها یا رسانههای اصلی واشنگتن دی سی انجام میدهند، تقریباً منحصراً قوم فارسهستند یاافرادی ار دیگر اقوام که فارسیشده اند. گروه دوم عموماً دیدگاههای همدلانهای نسبت به پارسها دارند و معمولاً نظرات نامطلوبی درباره اقوام غیرفارس در ایران دارند، زیرا نسبت به هر مفهومی از «ملت» ایرانی که مبتنی بر هویت پارسی نیست، دوری می کنند.....
نظرات
ارسال یک نظر