داستان ماریوپل! خونین‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین فصل جنگ روسیه و اوکراین.

 


گاردین : روس‌ها بیش از 80 روز، ماریوپل را بمباران کردند. آنان مصمم بودند خاکستر این شهر بندری را هم اگر شده، تصرف کنند. سرانجام پس از اینکه نیروهای روسی در ماه مه گذشته مقاومت اوکراین را در هم شکستند، تلاش کردند اثر و مهر خود را بر ماریوپل بزنند و شواهدی از جنایات اخیر و همچنین تاریخ گذشته اوکراین را از این شهر پاک کنند.

یک سال پس از آغاز حمله به اوکراین، نشریه گاردین داستان ماریوپل را روایت می‌کند . این شاید یکی از خونین‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین فصل جنگ وحشیانه ای ست که روسیه راه انداخت.

شهر ماریوپل به آرامی به استقبال سال نو، 2022 می رفت. هنگامی که باد شدیدی بر فراز درخت کریسمس شهر می‌وزد شاخه‌های نورانی اش به شدت می لرزد و به سمت زمین خم می شود. این چیز بدشگونی ست برای سال پیش رو .
 اما اغلب مردم به انتها و نتیجه نقشه های شوم پوتین برای اوکراین توجه چندانی نمی کردند. مردم به داستان جنگ در آنجا عادت داشتند.

 پس از حوادث سال 2014 که نیروهای نیابتی روسیه، منطقه دونتسک را در همسایگی تصرف کردند و همچنین برای مدت کوتاهی نیز ماریوپل را به کنترل در آوردند. خط مقدم، درست خارج از شهر قرار دارد. سالهاست که آنجاست و به سختی جابجا شده است. درگیری های نظامی بخشی از واقعیت زندگی مردم اینجاست، اما فکر یک تهاجم تمام عیار، خیالی به نظر می رسد.

 بنابراین در هفت هفته اول سال، زندگی کم و بیش طبق معمول ادامه داشت . مردم در کافه ها جمع می شدند و غروب های سرد را قلیان می کشیدند. جوان ها در حالی که روی زمین یخ پشت تئاتر سر می خوردند، می خندیدند. یک شنبه شب در یکی از رستوران ها ، گروهی از زنان با خواننده ای که به روسی و انگلیسی آواز می خواند، می رقصیدند. شوهرانشان نشسته و مشغول آبجو خوردن هستند. 

اما بخشی از مردم نیز در این میان ناآرام ند. این عده زیرزمین خانه های خود را تمیز و مجهز می کنند و مواد غذایی کنسرو شده را ذخیره می کنند. دوستانشان این افراد را به خاطر چنین رفتار احتیاط آمیز و رفتارهای عجیب و غریب مسخره می کنند. و سپس همه چیز در ساعات اولیه 24 فوریه، شروع می شود. حوالی ساعت 5 صبح، با روسای پلیس و سایر خدمات شهری تماس می گیرند و اعلام می کنند که درگیری های نظامی آغاز شده و به آنان دستور داده می شود در محل کارشان حاضر شوند.اما بسیاری از این افراد پیشتر با صدای توپخانه روسیه بیدار شده اند.....

در ساعت 11 صبح، شهردار، وادیم بویچنکو، یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل می دهد. او می گوید که در حال حاضر، سه غیرنظامی کشته و شش زخمی شده اند. حال و هوای کنفرانس متشنج بود، اما بویچنکو به چند روزنامه نگار حاضر اطمینان می دهد که مقامات و کارگران کلیدی در زیرساخت ها هنوز کار می کنند و زندگی ادامه خواهد داشت. اومی گفت :
وحشت نکنید. ما آماده جنگ برای ماریوپل و اوکراین هستیم. او و بیشتر اعضای تیمش سه روز بعد از شهر فرار خواهند کرد. 

در چند روز اول، جنگ تنها به حومه شهر محدود میشد. سربازان مجروح از محل درگیری به بیمارستان ها می رسند و صدها داوطلب برای اهدای خون حاضر بودند.
 صف های طولانی در دستگاه های خودپرداز و پمپ بنزین ها دیده می شد، اما حمل و نقل عمومی همچنان در حال کار بود و برخی افراد به گونه ای که انگار همه چیز عادی است، به کار خود ادامه می داند.
 در ایستگاه قطار، زوج جوانی که
گربه‌ای را در آغوش دارند، با عجله در امتداد سکو می‌روند و چمدان‌ها را به دنبال خود می‌کشند . والدین اشک‌آلود فرزندان خود را به قطاری که به سمت کیف می‌رود می‌برند. اما قطارها نیمه خالی حرکت می کنند. تا زمانی که بیشتر مردم بفهمند چه چیزی در راه است، برای رفتن خیلی دیر خواهد بود.
 شهر از سمت شرق به خوبی دفاع می شد، جایی که همه انتظار داشتند روس ها حمله کنند. اما هیچ آمادگی برای تهاجم از غرب وجود نداشته است. نیروهای روسی از طریق تنگه باریک از کریمه به سمت ماریوپل پیش می آیند و در عرض چند روز، شهر محاصره می شود.


تقریباً بلافاصله، روس‌ها به منابع برق، آب و گاز ضربه زدند. مردم برای تهیه آب، شروع به ذوب  کردن برف می‌کنند و در بیرون روی شعله‌های باز آشپزی انجام می دهند. تلفن های همراه دیگر آنتن نمی دهند و خلاء اطلاعاتی ایجاد شده است. آخرین مغازه ها هم درهای خود را می بندند و به زودی توسط مردم ناامید از تهیه غذا ،غارت می شوند.

با شدت گرفتن درگیری، مردم تشک ها را به داخل راه پله های آپارتمان خود می کشند یا به زیرزمین های تاریک و یخ زده خود نقل مکان می کنند. افرادی که مشکل حرکتی دارند و بسیار پیر یا ضعیف هستند، اغلب زنده نمی مانند.

در بیمارستان شماره یک، در ضلع شرقی شهر، سرهی مودری، متخصص تروما، برای یک شیفت دو روزه در 28 فوریه مشغول به کار می شود. جابجایی و نقل مکان در شهر بسیار خطرناک است، بنابراین مودری شب ها را در بیمارستان می خوابد. شیفت دو روزه او 40 روز طول کشید. او تنها یک بار توانست بیمارستان را ترک می‌کند تا خانواده‌اش را به آنجا بیاورد و در یک بخش خالی به خانواده‌اش جایی بدهد.

اکثر پزشکان فرار کرده اند و خیلی زود فقط چهارچوبه اولیه ای از تیم های پزشکی در بیمارستان باقی ماند: مدری، دو جراح، یک متخصص بیهوشی و چند پرستار.

ورود پشت سر هم سربازان و غیرنظامیان سبب می شود خیلی زود  آمبولانس‌ها از کار بیافتند . بنابراین بیماران را با ماشین‌های شخصی انتقال می دهند آن هم پس از یک رانندگی دیوانه‌وار توسط اقوام نگران شان. شوکه کردن یک تروماتولوژیست با دو دهه تجربه آسان نیست، اما دیدن هر روزه بدن های له شده و چرخ شده ،مودری این متخصص ترومای را بد حال می کند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار