جنگی که پوتین خیال پایان دادن به آن ندارد!
بنیاد کارنگی: هیچ چیز در کارنامه پوتین نشان از این ندارد که وی از تلاش برای بازگرداندن اوکراین به حوزه نفوذ روسیه دست بردارد. در واقع، سیاست همیشگی پوتین در قبال اروپا و ایالات متحده و همچنین جایگاه حساس اوکراین در میانه روسیه و غرب، نشان می دهد که او قصد تغییر مسیری را که در پیش گرفته، ندارد.
برای یک بار هم که شده ولادیمیر پوتین تصمیم گرفت با مردم روسیه صادق باشد و اعتراف کرد که جنگ با اوکراین طولانی مدت خواهد بود. پس از شکستهای زنجیرهای ارتش روسیه در اوکراین و احتمال شکستهای بیشتر در هفتهها و ماههای آینده و پیشبینی نزدیک فروپاشی جایگاه پوتین ، اثر چنین صداقت و صراحتی مدتهاست به پایان رسیده است. گمانه زنی هایی وجود دارد که این تحولات باعث شکست رژیم پوتین می شود یا او را مجبور به مذاکره برای پایان جنگ خواهد کرد. هر دو نظریه همچنان نارس هستند. علیرغم شکست روسیه در میدان جنگ ، پوتین همچنان آمادگی این امر را دارد که جنگ خود را در برابر اوکراین و مردم آن، تا زمان دستیابی به دیدگاه نهاییاش در مورد پیروزی، ادامه دهد. مسیر زندگی و سوابق او به عنوان رهبر روسیه شکی باقی نمی گذارد که این همان راهی ست که او قصد دارد در آن بماند.
شخص پوتین با ویژگیهای بیپروای اش توصیف می شود که احتمالاً چنین ویژگیهایی او را به اشتباه در حمله به اوکراین سوق داده است. اما این مقاله استدلال میکند که سوابق او چیز دیگری را نشان میدهد: او محاسبهگر است و حساب شده
عمل می کند و همواره یک استراتژی طولانی مدت و ثابت را در داخل و خارج از کشور دنبال کرده است. این بدان معنا نیست که پوتین هر حرکت خود را از قبل ترسیم کرده است. در عوض، او اهداف کلی دوگانه را دنبال کرده است: تامین امنیت رژیم سیاسی که در داخل خود ساخته و تامین حداکثر امنیت - آنگونه که خودش میداند - برای دولت روسیه با ایجاد یک حوزه نفوذ در اطرافش ،برای محافظت از آن در برابر تهدیدات خارجی. پیگیری هر دو این هدف ها پوتین را به طور منطقی به جنگ با اوکراین سوق داد. این استراتژی و این اهداف ریشه های عمیقی در تاریخ روسیه دارد و احتمالاً از دوران ریاست جمهوری او فراتر خواهد رفت . چنین استراتژی پیامدهای بدی برای اوکراین و بقیه اروپا در بر خواهد داشت.
سرنوشت ،شانس یا یک چیز دیگر؟
تنها فرزند بازمانده از یک زوج که از «بزرگترین نسل» شوروی هستند. یک کهنه سرباز جنگ و بازمانده از محاصره وحشتناک لنینگراد در سالهای 1941-1944، که طی آن حدود یک میلیون نفر از ساکنان شهر از گرسنگی مردند. پوتین به عنوان یک کارگر بزرگ شد. کودکی که نظام شوروی برایش خوب بود. او در یک دانشگاه عالی و سپس در KGB پذیرفته شد، موسسه ای خاص که او را به خارج از کشور فرستاده بود. در آن زمان کالاهای مصرفی به ندرت در دسترس اکثر شهروندان شوروی بود. هیچ شکی وجود ندارد که او در ازای آن وفادارانه به نظام خدمت کرده است. سپس همه چیز به سرعت و بدون هشدار فرو ریخت. موقعیت و جایگاه پوتین، آینده شغلی، رفاه مادی و حتی وضعیتی که برای او بسیار خوب بود و او به آن خدمت کرده بود و به آن اعتقاد داشت، همه از میان رفتند. سپس، تنها چند سال بعد، او از گمنامی بیرون آمد و راه صعود خود را به اوج آغاز کرد. اگر زمانی پوتین پیشتر به سرنوشت اعتقاد نداشت، اما اینک چگونه می تواند به آن بی توجه باشد؟....
نظرات
ارسال یک نظر